-
[ بدون عنوان ]
21 آبان 1390 11:45
این روزها با فیس بوک سرگرمم...شما چطور؟ ایدی فیس بوک بذار ببینم
-
[ بدون عنوان ]
20 آبان 1390 21:06
موجودات عجیبی به اندازاه یه انگشت بودن که اگه به جایی برخورد میکردن بهش میچسبیدن و ولش نمیکردن در اتاق رو باز کردم رفتم تو یکی از اونا رو دیدم تا اومدم به خودم بجنبم چسبید به ساق پام یه دفه سوزشی وحشتناک پخش شد تو پام.بی اختیار پامو تکون تکون دادم تا از پام جدا شه اما نشد.با دستم به زور از پام جداش کردم اثر دندوناش...
-
[ بدون عنوان ]
20 آبان 1390 00:21
این روزها کسی حرفم را نمیفهمد ....حتی خودم!
-
تصویر مجازی
9 مهر 1390 15:11
کسی را میخواهم، نمییابمش میسازمش روی تصویر تو و تو با یک کلمه فرو میریزیاش تو هم کسی میخواهی، نمییابیش میسازیاش روی تصویر من و من نیز با یک کلمه … اصلا بیا چیز دیگری نسازیم و تن به زیبایی ابهام بسپاریم فراموش شویم در آنچه هست روی چمنهای هم دراز بکشیم به نیلوفرهامان فرصت پیچش بدهیم بگذار دستهایم در آغوش راز...
-
حرف دل
9 مهر 1390 15:05
میان ماندن و نماندن فاصله تنها یک حرف ساده بود از قول من به باران بی امان بگو : دل اگر دل باشد ، آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
-
بارانم ببار
8 مهر 1390 23:23
سکوت من به خاطر لج و لجبازی نیست به خاطر عقیدمه.من بهت گفتم چه چیزی باعث از هم گسیختن این رابطه میشه اما تو نخواستی.... چند وقتی میشه که هوای باران دارم... دلم برای قطرات نرم و خنکش تنگ شده..... . . . باران برایم ببار....
-
تولد مهدی جونم مبارک
8 مهر 1390 23:14
دیشب تولد مهدی بود البته یه هفته تاخیر.همه چیز عالی بود البته قبلش دهن من سرویس شد به دلیل وجود وسایلی که همسر گرامی برای کاراش آورده بود خونه که تا آخرین ساعات روی زمین پهن بود.اگه کمرم درد نمیکرد خیلی خوب میشد و من کمتر عذاب میکشیدم.ژله ها رو شب قبلش ذرست کردم و شام (جوجه کباب)رو از بیرون گرفتیم.اگه به خودم بود...
-
تنها من و ....
13 شهریور 1390 05:27
لعنتی کجا بودی این همه مدت ؟....... هـــــــــــــــــــــی: با توام دلم برات به اندازه یک دنیا تنهایی تنگ شده بود........
-
[ بدون عنوان ]
25 مرداد 1390 02:43
امروز یعنی دو شنبه برای سال مامان اکی رفتیم بهشت زهرا...بعد خونه علی اینا.سینا شام پیدا کردن کارش رو داد ...شام رفتین رستوران عسکری..بعدشم هویچ بستنی...بعدشم خونه.خوش گذشت خیلی.......
-
[ بدون عنوان ]
25 مرداد 1390 02:33
این روزا به قدری کمرم درد میکنه که فقط برای مدت کوتاهی میتونم پای کامپیوتر بشینم.شاید ده دقیقه.خیلی دلم برای اینجا تنگ میشه.چند ماهی میشه یه آیدی هم تو فیس بوک درست کردم اونجا هم می رم.اما این کمر درد لعنتی نمیذاره کلا تونت بیام.دعا کنید خوب شم زودتر... چند وقتیه استخر هم میرم به توصیه دکتر .فقط راه میرم تو آب...پسر...
-
پسر سیاه کوچولو
10 خرداد 1390 19:11
امروز زنگ زدن گفتن ماشینمون پیدا شده.پسر کوچولوی سیاهمون پیدا شد بلاخره
-
اینم از شانس ما
10 خرداد 1390 01:48
همینو کم داشتیم که تو این هیر و ویر ماشینمونو بدزدن.آدم باید خیلی نامرد باشه که بتونه مال مردمو اینقدر راحت بدزده.خیلی ناحتم.دلم خوش بود امسال حداقل یه سفر میریم که اونم مالیده شد:( دوچرخه پسرم تو ماشین بود اونم بردن از وقتی که فهمیده یا گریه میکنه یا بغض.خدا ازشون نگذره:( ساعت دو یا سه صبح پنجشنبه بود ...
-
دندون
28 اردیبهشت 1390 19:34
دوشنبه رفتم بیمارستان چمران برای دندونم.گفتند باید برم رجایی شهر. (از اونجایی که خودم دوست نداشتم اونجا برم و از اونجایی که دفترچه بیمه داشتم دلم نیومد برم کلینیک خصوصی).از طرفیم بابام اینا که رفته بودن میگفتن اونجا خوبه.اما من خیلی خیلی نگران بودم.البته با همسرم یه سر رفتیم بیمارستان بعثت اما اونجا وقت ندادن بهمون و...
-
...
19 اردیبهشت 1390 02:21
صبح یک شنبه: امروز در خواب فرشته مرگ را بوسیدم!
-
دید و باز دید
14 اردیبهشت 1390 10:39
میدونم....هیچ خبری نیست.باید به دوستام سر بزنم. از قدیم گفقتن دید و باز دید!
-
دلم تنگ شده
14 اردیبهشت 1390 01:59
بارها و بارها اینجا اومدم و تظراتمو چک کردم ببینم کسی میاد و برام کامنتی بذاره یا نه ...خیلی خلوت شده اینجا میدونم.شده مثل یه اتاقی که سالهاست کسی توش نیومده و تارهای عنکبوت در گوشه های دیوار ترک خوددش جا کرده. بارها و بار ها اومدم در این اتاق رو باز کردم اما چیز جدیدی برای گذاشتن توش پیدا نکردم.حال گرد گیری و این...
-
کاپشن محمود جون ترکوند
16 اسفند 1389 00:33
امروز روز بدی نبود.با مامان و *افی رفتیم بیرون.مامان دندونشو پانسمان کرد و قرار شد هفته دیگه دوباره بیاد برای درمان نهایی دندونش..بعد از دنودن پزشکی رفتم که ساعتمو پس بگیرم دیدم یه سری مدل جدید آورده.خیلی ذوقیدم.افسانه ساعتشو عوض کرد و یه سواچ سفید خرید.منم خیلی هوس کردم بخرم اما چون قبلا خرید کرده بودم پولم کم...
-
کاش میشد
13 اسفند 1389 19:17
خدایا نمیدونم این سرفه کردنام کی میخواد خوب شه.همه اعضای خونوادم به ترتیب این بیماریرو گرفتن.ویروس بدیه لامصب.تا حالا سابقه نداشته یه سرما خوردگی تو من اینقدر طولانی شه ولی خوب الان خوب خوب شدم فقط مونده این سرفه ها که کچلم کرده...الام چند روزی میشه رفتم ورق آن لاین.البته با فیلتر شکن.چون فیلتر شده.فیس بوک هم سری زدم...
-
[ بدون عنوان ]
6 اسفند 1389 11:21
سلام.دلتون نخواد بد سرمایی خوردم.خیلی بده واسه ما زنها سرما خوردن چون تا زمانی که اعضای خونه حالشون بد باشه ازشون مراقبت میکنیم اما وقتی خودمون مریض میشیم هیشکی نیست یه چیکه آب بده دستمون.من که اینجوریم.هر وقت بیمار شدم و کمرم درد گرفته (مهره های کمرم آسیب دیدن) همسر انگار نه انگار که بابا من نمیتونم فعالیت کنم لا اقل...
-
حساسیت
2 اسفند 1389 11:02
نمیدونم چرا اینجوریه.گاهی آدم دلش میخواد یه کاریو انجام بده و از تکرارش خسته نمیشه اما گاهی همون کار براش کسالت آور و خسته کننده میشه ودلش نمیخواد سر به تن اون کاره باشه.حتی از اسمشم کهیر میزنه.حکایت آدمیزاده دیگه.تکرار خستش میکنه حالا اگه یه کم یا بیشتر به خودش زمان بده و دست نگه داره و سمت اون کاره نره دوباره همون...
-
امتحانم تموم شد
23 بهمن 1389 16:21
-
من مردها رو...
7 بهمن 1389 02:18
این متن رو از وبلاگ یکی از بچه های کلوبی اینجا گذاشتم. ٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫ من مردها رو دوست دارم زیرا... من مرد ها رو دوست دارم. برای این که در کل ساختار های فکری ساده تری از ما دارند. درکشون به مراتب از درک زن ها ساده تره... هر چی که ما پیچیده ایم مرد ها ساده اند. اونا...
-
سینما
6 بهمن 1389 18:41
عین سگ خوابم میاد.سینما میرم یا نه ؟
-
عشق کوچولوی من
6 بهمن 1389 15:55
دیشب خیلی دیر خوابیدم.پنج و نیم صب بود.با صدای ناله مهدی از خواب پریدم.بچم پاش درد میکرد.خیلی نگران شدم.همسر گرامی رو بیدار کردم و با ناراحتی گفتم بابا پاشو این بچه پاش درد میکنه.هی میگم ببرش دکتر اهمیت نمیدی.هول کرده بودم.با اینکه خوابم میومد ولی نگرانی شدیدی منو گرفته بود.رفتند دکتر و خدا رو شکر دکی گفته بوده به...
-
رژ لب صورتی
5 بهمن 1389 21:25
هی دلم میخواد بنویسم.نه به اون روزایی که اصلا دلم نمیخواست بنویسم نه به الان که ول نمیکنم.وای برم رژ لب صورتی ببینم.خدافظ.
-
سرما خوردن
5 بهمن 1389 20:52
یه کم چشمم میسوزه.پشت گردنم و گوشم درد میکنه.استخونای بدنم ذوق ذوق میکنن.بیحالم.تنم یوهو گر میگیره و خاموش میشه.به نظرت اینا علایم سرماخوردگی نیست ؟ هوس شیرینی تر مخصوصا رولت کردم .ییهو
-
کمردردم شروع شده
5 بهمن 1389 14:06
فعلا که همه چی آرومه اما تنها چیزی که منو اذیت میکنه کمر دردمه که دوباره شروع شده.وقتی از پیش حاج آقا نباتی اومدم خونه تا همین یه ماه پی هیچ دردی نداشتم.انگار یادم رفته بود که یه زمانی از درد کمرم شبا خوابم نمیبرد.اما باز دوباره دردش اومده سراغم.نمیدونم چرا ولی یکی تو دلم میگه به خاطر اینه که به حرفش گوش ندادم.چون...
-
آشتی
1 بهمن 1389 16:56
دیروز صبح وقتی از خواب بیدار شد یه چرخی تو اتق زد و بعد اومد کنارم دراز کشید.باهام حرف زد و بوسیدم.بهش گفتم از دستت ناراحتم.من بعد از ده سال زندگی هنوز جایگاه خودمو نمیدونم و کلی باهاش حرف زدم.هرچی که تو دلم بود و گفتم.بعد آروم شدم.باهام کلی شوخی کرد و اونقد قلقلکم داد تا با صدای بلند بخندم و جیغ بزنم.:)) خلاصه اینکه...
-
آشفته ام
29 دی 1389 19:43
-
خواب
20 دی 1389 19:58
دیشب خواب وحشتناکی دیدم. قسمت اول:تو حموم بودم دیدم یکی میخواد بیاد منو بکشه.داشت در حمومو به زور باز میکرد.خیلی ترسیده بودم در حالی که داشتم مقاومت میکردم که تو نیاد تیغ ابروم رو برداشتم تا اگه خواست بهم آسیبی برسونه از خودم دفاع کنم. حمله کرد تو حوم.داشتم سکته میکردم.نمیتونستم داد بزنم.منگ بودم.آب حموم داغ داغ داشت...