اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

واژه های پسر کوچولوم

پر مرغ = برگ مرغ 

عینک و کپسول غواصی = شال گردن دریایی (ربطشو خودمم نمیدونم) 

برنده شدن = پرنده شدن 

هالوژن= هالوجان

سرما خوردگی بدی دارم.سرم خیلی درد میکنه و نمیدونم چرا الان واین موقع شب با وجود این کسالت ناخونده بیدارم و خیال خوابیدن ندارم.تو این مدتی که گذشت و من نتونستم وبلاگ کوچیکمو به روز کنم اتفاقات خوب و بدی افتاد که از خوباش همین خونه پیدا کردنه و از بداش کدورتی که بین بابا اینا و همسر گرامی پیش اومد میشه نام برد.پسر کوچولو هم برای پیش دبستانی ثبت نام شد. 

منم تو این مدت سعی کردم از دنیای مجازی نت خودمو بیرون بکشم تا برای چند هفته ای به خودمو مسایل پیرامونم برسم.حالا بیشتر میتونم با پسر کوچولو باشم و یا به امور خونه رسیدگی کنم.ولی بازم این خواب آلودگی بعد از ظهر نمیدونم چرا دست از سرم بر نمیداره.با اینکه صبح ها هم همچین زود از خواب بیدار نمیشم،بعد از ظهر حدود ۳ یا ۴ چنان خواب مرگی میگیرتم که نگو و نپرس.اینجاست که روی تخت لای روتختی نرم وسبکم مچاله و گم میشم و خــــر و پـــــف! 

بمیرم واسه پسر کوچولوم که وقتی میخوابم اولا در اتاق خواب و میبنده...چراغ رو خاموش میکنه...تلفن رو هم میبره بیرون و هر کی هم که میزنگه میگه مامانم خوابه و نمیتونم بیدارش کنم،بعدآ زنگ بزنید.بعد چنان آروم و بیصدا بازی میکنه که مبادا آب تو دل مامانش تکون بخوره.بعضی وقتا هم بخودم میام میبینم مث یه بچه گربه جمع شده تو بغلم و خوابیده .میمیرم براش. 

یه مدتی میشده که نگرانی زلزله رو از خودم دور کرده بودما باز سر این دوتا زلزله دوباره میترسم شبا بخوابم.عجب گیری افتادم.هرکی هم بهم میرسه میگه فکرشو نکن.سعی میکنم. 

دیگه چی بگــــــــم؟خیلی خوابم گرفته.دیگه برم بخوابم.فردا باید به چند تا از بچه های هموبلاگیم سر بزنم نگن چقدر بیمعرفتم. 

راستی چقدر خوب شد *درج رمز برای یادداشت* تو بلاگ اسکای هم اومد.دیگه راحتتر میتونم روزانه هامو بنویسم.