-
[ بدون عنوان ]
12 خرداد 1391 15:17
سلام-بچه ها از همتون عذر میخوام-مهتاب سادات عزیزم مخصوصا از تو که این همه بهم لطف داری-بهتون سر میزنم میخونمتون-اما با گوشی موبایل نمیشه کامنت گذاشت-در حال حاضر دسترسی به نت ندارم-میبوسمتون-دوستون دارم-فقط میتونم از طریق ایمیل باهاتون در تماس باشم-
-
تا به کی؟
9 خرداد 1391 09:47
حالو روزم خوب نیست..انگار تصادف کردم.تمام بدنم در میکنه.از سر تا پام. تا به کی تاوان زنانگی را پس باید داد؟! تا اطلاع ثانوی تعطیل!
-
من هم ایمان دارم
8 خرداد 1391 12:19
-
[ بدون عنوان ]
6 خرداد 1391 21:22
داشتم از درد به خود می پیچیدم...... همسایه ها گفتند: چقدر قشنگ قر می دهی! و سالهاست .... رقاص پردرد خیابانهایم !
-
زنانگی...
1 خرداد 1391 13:35
گاهی دلت از زنانگی می گیرد می خواهی کودک باشی دختر بچه ای که به هر بهانه ای به آغوشی پناه می برد و آسوده اشک می ریزد بی هیچ زن که باشی باید بغض های زیادی را بیصدا دفن کنی که مبادا...
-
این روزها
1 خرداد 1391 13:01
این روزها حجم زیادی از خدا را نفس می کشم من مقدس شده ام و شاید به پایان زندگی ققنوس رسیده ام دلم برای پروانه های آبی کوچک تنگ می شود وقتی در امتداد کودکی دلتنگم کسی مرا نخواهد فهمید مرا زمستان با خود برده است گویا ....
-
حرفی برای گفتن هست....
1 خرداد 1391 12:46
سلام. الان حالم زیاد خوب نیست...دیروز خیلی گریه کردم الان چشام میسوزه...خیلی حالم بد بود.دلم به پهنای یه دنیای بزرگ گرفته بود.آخه دلتنگی خیلی بده. دلتنگی برای کسی که نمیدونی کیه و چیه و ندیدیش....گاهی وقتا از خودم حرصم میگیره که چرا یه دفه اینجوری میشم.نمیدونم طرف مقابلم تا چه حد ارزش داره که براش اینجوری اشک...
-
گاهی وقتا
31 اردیبهشت 1391 00:06
آخه که چقدر خوبه که بشینیو یه دله سیر واسه اونیکه میدونی درکت میکنه صحبت کنی. خوندن زندگی دوستانم دگرگونم میکنه... گاهی فکر میکنم ناشکر ترین آدم دنیام. گاهی فکر میکنم کاش این راه رفته رو نرفته بودم. گاهی فکر میکنم کاش از ابتدا بهترین روش رو برای زندگیم داشتم. گاهی فکر میکنم اگر با مطالعه پیش میرفتم اینجوری نمیشد. گاهی...
-
هیشکی اینجا نبود
30 اردیبهشت 1391 08:30
همسر دیشب حدود ساعت ۱ رفت خونه برادرش که امروز با هم برن قم*...سرویس بیمارستان پاسداران قم*...از اسم قم خندم میگیره خیلی عجیب غریبه...منم صبح خیلی زودتر از خواب بیدار شدم اما بازم مهدی دیر رسید سر کلاس.سر راه یه نون بربریه خاش خاشی(به قول قدیمیا)خریدمو اومدم خونه.قصد داشتم به کارهای خونه رسیدگی کنم اما خب مگه این کامی...
-
همین الان چشماتو ببند...!چی میبینی؟؟؟؟
29 اردیبهشت 1391 05:30
-
تو این پست حال و احوال الان خودتونو فقط با شکلک نشون بدین
29 اردیبهشت 1391 04:42
من:
-
[ بدون عنوان ]
28 اردیبهشت 1391 14:02
این روزها دلتنگی تو بد جوری تن کوچک قلبمو در آغوشش تنگ میفشره... کاش دیداری تازه شود!
-
[ بدون عنوان ]
28 اردیبهشت 1391 13:48
-
پیکنیک جمعه 2
26 اردیبهشت 1391 22:32
-
پیکنیک جمعه
24 اردیبهشت 1391 01:36
جمعه با زنگ تلفن بیدار شدم اما تا اومدم جواب بدم قطع شد.حدس میزدم مامانم باشه اما بهش زنگ نزدم میدونستم میخواد بیدارم کنه خواب نمونم.هنوز خیلی خوابم میومد.ساعتو نگاه کردم...وای !نمیتونستم ده دقیقه بیشتر بخوابم چون ساعت حدود شش بود.البته ده دقیقه وقت زیادی نبود که که خوابمو بپرونه. احساس و لمس قطرات آب گرم که از دوش...
-
یه روز نوشت الکی
17 اردیبهشت 1391 07:18
الان چند روزی میشه که دوباره قرصهای متفورمین و اسپیرو...رو شروع کردم.حالمو خیلی بد کردن.همش تهوع دارم و دلم میخواد بخوابم.البته متفورمین همینجوریه اولاش تا عادت کنه بدن.من که خیلی داغونم حوصله ی هیچ کاری رو ندارم.خونه شده مث بازار شام.خیلی کلافه و به هم ریختم.یه شونه هم به موهام نمیزنم.از دیدن قیافه خودم تو آینه عقم...
-
[ بدون عنوان ]
15 اردیبهشت 1391 21:14
دیروز امروز خیلی حوصلم سر رفته بود.از شانس بد ا زده بودن شیشه عقب ماشین همسر گرامی رو شکونده بودن.اه لعنت به این مدم نامرد...سال نود دوبار ماشینمون گم شد..خیلی جالب بود که زودیم پیدا شد...حالام قضیه شیشه...نمیدونم چرا چیزی ندزدیده بودن؟! وای که دارم دق میکنم از بیحوصلگی...انگشترم هم پیدا نشد...........................
-
انگشترم کجایی؟
14 اردیبهشت 1391 12:56
چند روزیه میرم تو سایت ورق دات کام.خیلی دوست دارم بازیشو.ورقه آن لاینه.اما وقتمو میگیره باید کمش کنم.صحبت با یه دوست خوب و مهربون روزهامو پر میکنه و باعث بیشتر شدنه انرزیم میشه.از همینجا میبوسمش. دیروز با مامان رفتیم بیرون مامان خرید داشت.من بیشتر به خاطر مامان رفتم اما خودمم با اینکه نمیخواستم چیزی بخرم کلی خرید...
-
خوچ گذشت
12 اردیبهشت 1391 02:01
امشب مهمون باران بودیم.خوچ گذشت.مامانم اینا و الهه و ماموت (یه نوع محمود*)هم بودند.کلی حرف زدیم و خوردیمو خندیدیم...عکسای شمال و دزفولم دیدیم.جای شما خالی.الانم دارم خرپ و خرپ خیار میخورم.بفرمایید خیار:) الانم یه گاز نیمه گنده از یه سیب باز نمیه گنده زدم.عاشق بوی سیبم.مخصوصا اگه قرمز و ترد هم باشه.بفرمایید سیب گاز...
-
پسر کوچولوم
11 اردیبهشت 1391 15:27
مهدی : مامان فامیلیه حضرت محمد *صلى الله علیه واله وسلمه *؟ من : .............................
-
این باران....آن باران
5 اردیبهشت 1391 09:22
این باران که می بارد دلم هوای آن باران میکند آخر منو باران هر دو عاشق بارانیم اما این باران میبارد و میرود و آن باران میبارد و دل من را با خود میبرد......
-
[ بدون عنوان ]
5 اردیبهشت 1391 07:40
سلام.چند روزی نیستم.دارم میرم سفر...فکر کنم شمال الان دیدنی باشه.فکر کنم بریم یکی از روستاهای اطراف نور.وقتی اومدم عکسهایی رو که گرفتم میذارم.راستی یکی دو روزه که جیمیلها باز نمیشه. خیلی خوابم میاد بازم طبق معمول دیر خوابیدم و زود بیدار شدم.باید مقدمات سفر رو میچیدم.آخه ییهویی شد.الان دیگه باید برم.فعلا.
-
[ بدون عنوان ]
4 اردیبهشت 1391 15:46
از تو میگذرم.. در انعکاس آب
-
[ بدون عنوان ]
4 اردیبهشت 1391 15:28
باران تکراری نمیشود ، هروقت بیایید دوست داشتنی است، تو برای من بارانی...
-
[ بدون عنوان ]
4 اردیبهشت 1391 08:40
دوست مجازی
-
[ بدون عنوان ]
4 اردیبهشت 1391 08:20
تنهایی من، همان انتظارم است و انتظارم، همان عشق! و عشق تنها بهانه ی بودنم! بی بهانه ام نکن! بعد از رفتن تو چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا… چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم نه قلم در دست من نیست من نقاش این تنهایی نیست.. این خاطرات شب چشمانت است که قلم در دست گرفته.. و به حرمت شبهای تلخ من...
-
سال نو مبارک
29 اسفند 1390 23:33
سالها بعد، یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما، آرزوی من برای خوشبختی تو، تو را درخواهد یافت و در بر خواهد گرفت و احساس خواهی کرد اندکی شادتر و اندکی خوشبخت ترو نخواهی دانست که چرا... سال نو مبارک
-
عشق اول من کجاست؟
27 اسفند 1390 14:43
-
کاش دوباره عاشق بشم
25 اسفند 1390 21:42
نمیدونم چم شده؟! تجربه دوباره عاشق شدن چیز خوبیه یا نه ؟! میدونی؟دلم میخواد دوباره عاشقت بشم.بهت فکر کنم،نامه های عاشقونه ت رو بخونم و دوباره طعم اولین بوسه ت رو بچشم...
-
[ بدون عنوان ]
25 اسفند 1390 21:33
تنها بودن هم همچین بدک نیستا،تو تنهایی میتونی به همه چی فکر کنی،مال خودت باشی،کارهای عقب مونده تو انجام بدی و ....ااوووو...کلی کار دیگه.