اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

سیب سرخ

مدتهاست که دنبال یکی از دوستان خوب هم وبلاگیم میگردم که مدتیه نیست شده .وبلاگشم بسته شده.نگرانشم که مبادا اتفاقی براش افتاده باشه.... 

 

          کسی از وبلاگ سیب سرخ خبری داره یا نه؟

بفرمایید شیر نسکافه تا یخ نکرده.خواب از سر آدم میندازونه.جاتون خالی ماساژه بد جوری حال داد .حالا فعلا بقیه فرشته ها مشغولن.فعلا.ما رفتیم ادامه ماساژو بریم.

اکی در باره گریفین برام گفته بود و زیاد در بارش شنیده بودم.همسر گرامی هم دستی در کار فارکس داشت.در باره سودهای کلانی که این شرکت میده هم خبر داشتم.خلاصه اینکه چند روز پیش ۵۰۰ گذاشتم اونجا.حالا منتظرم اولین سودمو به جیب بزنم.خودمونیما تجارت خوبیه. 

الانم کلی خوابم میاد.موندم خونه رو چجوری بتمیزم. 

آهــــــــــــــــــــــــــــــــــای فرشته ها کجایین؟بدویین بیاین کمک من که بد جوری بهتون نیاز دارم.یکیتون بره تو توالت.یکیتون تو پذیرایی.یکیتون بره اتاق خواب .یکیتون تو آشپزخونه رو تمیز کنه......یکیتونم منو ماساژ بده.مرد باشه بهتره.فرشته مرد که گناه نداره داره؟

خوب شروع کنین دیگه معطل چی هستین.....بد جوری خوابم میاد.بای بای.اینم بگم هیشکی خونه نیست.همسر و فرزند در خانه همسر برادر هستند.من هم لمیده ام بر روی صندلی و دارم در حال چرتیدن مینویسم از اونورم تخته نرد بازی مینمایم.قاطی کردم میدونم هی فرشته ها شما سعی نکنین در برینا به کاراتون برسین. 

شما هم لطفا به ماساژتون برسین پیلیز.امری ندارم.

سلام 

چند روزی میشه پسر کوچولوم تب کرده.البته بیشتر تو روز حالش خوبه ولی شب تب میکنه.دکتر هم چند تا شربت براش تجویز کرده .بچم خیلی مظلومه هر چی میگیم میخوره زیاد هم نق و نوق نمیکنه.بمیرم براش ....خدا کنه ز.دتر خوب شه حالش. 

دیشب مامانم اینا اینجا بودند.جات خالی البته به الهه هم گفتم بیان ولی خودشون مهمون داشتند.فیلم جودا و اکبر رو هم با هم دیدیم.البته اصلا دلشون نمیخواست ببینن ولی وقتی دیدن نظرشون در باره فیلمهای هندی تا حد زیادی تغییر کرد.منم که عاشق فیلم هندیم البته با زیر نویس فارسی ها .نخند دوست دارم خوب. 

دیشب همسر گرامی قبل از خواب در باره هارپ باهام صحبت کرد.یه دوتا فیلم هم در این رابطه دیدیم.خیلی وحشتناک بود.شما هم در بارش بخونین.مو رو تن آدم سیخ میشه.خدا به خیر بگذرونه.امان از این آدم دوپا.... 

تا الانم که اتفاق خاصی نیافتاده.به پسرکوچولو شیر عسل دادم.یه کم بهتره ولی هنوز خوبه.البته همسر گرامیم خوابیده.منم الان اینجام مشغول نوشتن.خوب برم دیگه .برم یه دست تخته بزنم بعد برم سراغ کارام.یه سوپم واسه عزیز دلم درست کنم الان بیدار میشه. 

خوب فعلا....

مهدی جان تولدت مبارک

۲۹ شهریور ۸۴ در چنین روزی خداوند یه فرشته کوچولو بهم هدیده داد که به میمنت این روز عزیز اسمشو مهدی گذاشتم.عزیز دلم..کوچولوی  شیطونم سالروز تولدت رو تبریک میگم.تا هستم باش. 

 

                تولد منجی عالم بشریت رو به همه دوستانم تبریک عرض میکنم.

خدا دوباره تو رو به من داد

وقتی فکرشو میکنم که همسر عزیز دلم تو اون لحظه چقدر اظطراب و نگرانی کشیده جیگرم کباب میشه.الهی بمیرم برات عزیز دلم که بیشرفا اینقدر باعث نگرانی و تشویشت شدن.میگفت خیلی بد و بیراه میگفتن بهم و منتظر این بودند که من باهاشون در گیر شم ولی تو اون لحظه ها فقط به فکر شما هم بودم و به خاطر شما ها باهاشون درگیر نشدم.خیلی کارا میتونستم انجام بدم که نهایتا خودمم زخمی میشدم و یا میمردم ولی با خودم میگفتم بعد من شماها چی میشین.همش نگران شما ها بودم. 

به همین خاطر خیلی خودمو کنترل کردم تا باهاشون در گیر نشم. 

حالا همسر گرامی درگیر پی گیری اون ۴ نفر مجرمه .حال و روز خوبی نداره.همش میگه من باید یه بلایی سر اون عوضیا میآوردم.میدونم تا پیداشون نکنه ولشون نمیکنه. 

باید اعتراف کنم اونشب یکی از بد تین شبهای زندگیم بود.میخواستن به عشقم آسیب برسونن اون وحشیها.نمیدونی وقتی فهمیدم حالش خوبه و مشکل جانی براش پیش نیومده چقدر خوشحال شدم.اونشب خیلی بهش دلداری دادم و تاکید کردم که بهترین کار ممکن رو انجام داده و درستش این بوده که با اون آشغالا در گیر نشده بود. 

شب وقتی کنارش خوابیدم هنوز بغض داشتم و همش خودمو نگه میداشتم تا نفهمه دارم اشک میریزم.سرمو روی قلبش گذاشتم و برای اینکه هنوز میتپید و من هنوز میتونستم صدای تپش قلب  عشقم رو بشنوم هزار بار خدا رو شکر کردم. 

عزیز دلم نمیدونی از اینکه سالمی چقدر خوشحالم.بی تو دنیا برام جهنمه و بهترین خوبترین چیزها برام بدترینه.تو نباشی میخوام دنیا نباشه.تو نباشی زندگی برام معنایی نداره.همیشه پیش منو پسر کوچولوم باش ..ما به وجود مهربون تو نیازمندیم. 

  

              تو دنیای منی !!! اینو میدونی؟؟؟ 

                          دوست دارم عشق جاویدانم          

زور گیری

ساعت ۱۰:۳۰ شب 

صدای بوق موبایل.... 

جانم؟ 

سلام عزیزم خوبی؟ 

سلام همسر گرامی*مرسی.قربانت.کجایی؟ 

دارم میرسم تجریش.تو کجایی؟ 

پسر کوچولو*رو برده بودم پارک.حالا داریم بر میگردیم خونه مامان اینا. 

صدای گریش میاد ...؟ چی شده؟ 

هیچی عزیزم بیشتر میخواست بمون پارک.....بازی کنه! 

بهش بگو بابا جون داره میاد پیشت..گریه نکن عزیز دلم. 

باشه آقا... 

خوب خانومم کاری نداری؟ 

نه عزیزم..راستی کی میایی؟ 

حدودا نیم ساعت دیگه میرسم اونجا. 

باشه عزیزم.مواظب خودت باش.خدافظ..  

خدافظ..  


 ساعت ۱۱:۴۰ شب 

 

صدای بوق موبایل 

 

جانم؟ 

سلام  *.* 

سلام اکی جان خوبی؟ 

قربونت .تو خوبی؟ 

مرسی جانم؟ 

همسر گرامی* بهت زنگ نزد؟ نگفت چی شده؟

نه!چطور؟!  

تماس قطع شد. نگران شدم.در حال دادن اس ام اس بودم که بپرسم چی شده که موبایل زنگ خورد. 

چی شده اکی؟ 

هیچی همسر گرامی وقتی داشته میومده اونجا چند نفر دورش میکنن و همه وسایلشو میبرن خودشم میبرن تو یه بیابون ولش میکنن. 

تماس باز قطع شد.مرده شور این ایرانسل رو ببرن اگه تونست یه خبر بده.نگران شدم.هول کردم.بیابون؟ما که تازه با هم صحبت کرده بودیم.وای خدای من چیکار کنم.مثل آدمای دیوونه داد زدم :علی پاشو بریم دنبال

بابا بگو چی شده..چرا هی قطع مکنی؟!(با حالت عصبی) 

گریم میگیره.اکی راست بگو همسر گرامی* چش شده؟ الان کجاست؟ 

نگران نباش  همین الا زنگ زد به علی و فقط تونست بگه که پسور عابر بانکشو عوض کنن.سرع هم قطع کرد.... 


نیم ساعت بعد 

 

سلام علی آقا چه خبر؟ 

سلام ...هیچی ....دارم سعی میکنم ببینم میتونم شماره کارتشو از بین ایمیلهاش پیدا کنم؟! 

نمیخواد دیگه زحمت بکشن بابام زنگ زد به بانک پارسیان و مشخصات همسر گرامی رو داد و گفت که قرار بوده از کارتش پول بردارن و اعلام سرقت کرده.اونها هم  سریع جلوش رو گرفتن و کسی دیگه نمیتونه ژول برداشت کنه. 

خوب خدا رو شکر .دستش درد نکنه. 

خواهش میکنم....کاری ندارید با من دیگه.زنگ زدم همینو بگم. 

ممونم .نه ..سلام برسونید. 

پس فعلا.. 

خدا حافظ.


 ساعت ۱۰:۳۰ خیابان تقریبا شلوغ بود و هوا تاریک .  

نیاوران.... نیاوران....  خسته نباشید.نیاوران میخوره مسیرتون؟  

بفرمایید. 

مسافری که عقب نشسته بود پیاده میشه و میگه من زودتر از شما پیاده میشم.سوار میشه و مسافری که پیاده شده حالا دوباره سوار میشه.بین دوتا مسافر میشینه.ساعت ۱۰:۳۰ رو نشون میده.خانمی روی صندلی جلو نشسته .ماشین راه میافته. 

مسیرها براش تقریبا نا آشنا میشن.رو به راننده میگه:چرا از این جا میرید؟ 

:اینجا مسیرش خلوت تره.زودتر میرسیم.  

نگران میشه و نگرانیش زمانی بیشتر میشه که میبینه خانوم جوانی که جلو نشسته داره سیگار روشن میکنه و به راننده چیزی میگه ..شک میکنه ..به همین خاطر خیلی خونسرد میگه شرمنده من همین بغل پیاده میشم. 

با این حرف دو مسافری که کنارش نشسته بودند هر کدوم دوتا چاقوی سلاخی از غلافش در میارن و میزان کنار شاهرگ بنده خدا.مونده بوده چیکار کنه . فکر میکنه الانه که بکشنش. 

:یالا هر چی پول داری بریز بیرون. 

پولهاشو از جیبهاش بیرون میاره و بهشون میده + کارت عابر بانک.. پاکت پیسی و مقدار زیادی پول چنج شده عراقی. 

سمت راستی زیاد دری وری بهش میگه.و حرفهایی که هیشکی تا به حال بهش نزده بود رو بارش میکنه.قرار شد ببرنش تو بیابونهای مینی سیتی و خدا میدونست چه بلایی میخواستن سرش بیارن که با غش و ضعف ساختگیش و اینکه قلبش درد گرفته  هول میکنن و تو یکی از کوچه های خلوت ولش میکنن.

بماند که پسورد عابر بانک  رو به زور چاقو ازش میگیرن و تا انتهای کوچه بن بست با چاقو میبرنش  تا ماشینه بره  و او نتونه شماره پلاکش رو ببینه. 

...

از اون روز یه ۲ هفته ای میگذره ولی هنوز جنسمون دستمون نرسیده.البته خیالم راحته که برامون میاره.بعد از اون روز یه زودپز دو قلو ...یه سرویس رو تختی و یه سری خورده ریز دیگه هم خریم.خدا رو شکر از همش راضیم . از زود پزم هم پنج شش باری میشه که استفاده کردم.عالیه!کلا واسه خودم شدم یه پا تجربه تو خرید. 

خیلی خوبه آدم تجربه داشته باشه چون اگه یه کم ناشی باشی جنس ۱۰۰ تومنی رو ۲۰۰ بهت میندازن.حالا مونده خرید مبل و ناهار خوری و تخت و سولاردم.البته فعلا!!!یه چند جا هم سرک کشیدم .موندم این مبلای خودمو چیکار کنم.به خواهر همسر گرامی زنگ زدم گفت شاید برادر همشر گرامی بخوادش.شایدم همسر گرامی برای شرکتی که میخوان بگیرن لازمشون داشته باشه. 

این روزها سرم حسابی شلوغه و نمیتونم زیاد تو نت بایم.اتفاقهای زیادی افتاده تو این چند مدت که مهمترینشونو تو پست بعدی میگم برات.

داستان خرید ۳

قرار شد مدلی رو که ما انتخاب کردیمو برامون با پیک بفرسته و مدل قبلی رو پس بگیره.این کار رو هم کرد ولی باز هم چینیهاش مشکل داشت البته با حساسیتی که ما داشتیم.مامان اینبار کفری شد و زنگ زد بهش خودش نبود.موبایلشو گرفت و گفت که این چینیها بعضیهاشون انگار که رنگ لبش رفته و ..و...و...کلافه شده بودیم.حتی میخواستم خودمون تو مغازه طرف تک تکشون رو چک کنیم وای فروشندهه گفت که خودم چک میکنم.(چقدر هم که چک کرده بود)خلاصه اینکه مامان گفت من فردا میام و پسشون میدم.آقای فروشنده باز هم کلی معذرت خواهی کرد و گفت امکان نداره که اینجوری بشه.این چینیها بی قصن...و تاکید کرد که :من امشب حتما میام یه سر خونتون ببینم مشکلشون چیشه و وقتی خودش دید جنسی رو که به ما داده مشکل داره قبول کرد که تعویضش کنه با هر چیزی که ما میخوایم.وای ...امان از این فروشنده های بی فکر.دوباره رفتیم اونجا و مامان گفت که یه مدل دیگه از همین چینی که خریده بودیم میخوایم یه طرح دیگش.آقای فروشنده یه بشقا و خورش خوری رو پیچید لای یه روزنامه و داد بهمون و گفت اینو ببرید خونه و با اون مدلی که گرفتین مقایسه کنید هر کدومو خواستین من همونو براتون میفرستم .البته خودم اینبار چک میکنم که هیچ مشکلی نداشته باشه. بعدشم کلی عذر خواهی کرد.ما هم اومدیم خونه و بعد از نظر سنجی که کدوم مدل خوشگلتره قرار شد مدل دومی رو انتخاب کنیم.زنگ زدم بهش و قرار شد برامون بفرسته.البته اینبار گفتم بهش که اگه جنستون مشکل داشته باشه دیگه پس میارم.فروشنده هم گفت که خیالم راحت باشه.همشون رو چک میکنه و بی نقص تحیلویلمون میده.

داستان خرید ۲

روز بعد به همراه شوهر خواهرم که اونروز حکم یه فرشته نجات رو برای من داشت رفتیم دوباره شوش .وارد مغازه که شدیم شوهر خواهرم به فروشنده گفت که باید عوضش کنه برامون و یه مدل دیگه بیاره.فروشنده ابتدا قبول نکرد.با کلی چک و چونه و بحث که کار داشت بالا میکشید از خر شیطون پایین اومد و قرار شد جارو اونجا بمونه تا من برم تحقیق کنم ببینم چی خوبه کدوم مدلش بهتره بعد بیام و سفارشمو بدم.پشت برگه فکتور هم قید کرد که فلان مقدار پول باید بهمون برگردونه...خدا تن سالم به این شوهر خواهر  عزیزم بده.کار بزرگی برام انجامداد. اونروز ما بیشتر تو بازار اجناس رو قیمت میکردیم.یه سری هم به امین حضور زیدیم تا ببینیم بین مارک سامسونگ و الجی کدوم رو بگیریم بهتره .طفلکی مامان و خواهرم که تو اون گرما با من همگام بودند.مامانم که خیلی کمک حالم بود. 

تو خرید مشاور خوبی برام بود و تو هر خرید کلی چونه میزد .خلاصه با کلی گشتن تصمیم گرفتم یه مدل سامسونگ بردارم.که هم از لحاظ مکش خوب باشه هم از لحاظ قیمت و قیافه.برگشتیم شوش  و چند تا مغازه دیگه رو هم چک کردیم.تونستیم یه جا رو پیدا کنیم که که از قیمت نمایندگیش سه چهارتومن ارزون ترم بده.بعد رفتیم همون مغازه ای که ازش اون جاروبرقی کذایی رو گرفته بودیم.مدل رو سفارش دادیم ولی ؟آقای فروشنده گفت که این مدل رو نداریم و نمیتونیم براتون بیاریم.یه مدل دیگه سفارش بدین.منم که عصبانی شده بودم و خسته کلافه شدم گفتم این نمیشه که شما برای من تعیین کنی چه مدلی سفارش بدم.بعد از کلی چک و چونه  پولمو ازش گرفتمو اومدم بیرون .انگار یه بار سنگین از روی دوشم برداشته بودم.بی معطلی رفتم سراغ همون جایی که ارزونتر  میداد و جارو برقی رو با گارانتی و همه چیزش خریدم ۱۲۸.مدل کینگ ۲۰۰۰ واتی .الان که استفادش میکنم کیف میکنم. 

همون روز یه بخار شور  . یه سرویس قاشق چنگال هم گرفتم با یه سری خورده ریز دیگه.چینی هم سفارش دادم که خود فروشندهه گفت بقیه وسایلتونو بذارین اینجا خواستم چینی رو براتون بفرستم اینا رو هم میفرستم. خیلی خوشحال شده بودیم.فردای اون روز راننده آژانس چینی ها رو برامون آورد و ما وقتی بازشون کردیم دیدیم که بر خلاف شفارشهای مامان و خودم خطوط دورشون نا منظم و حتی رنگ لعابش هم ماته.زنگ زدن به فروشنده و قضیه رو گفتم.فرشنده که آدم فوق العاده منصفی بود با کلی شرمندگی و معذرت خواهی گفت که خودش آژانس میفرسته و چینی هارو تعویض میکنه. 

فرداش ما رفتیم دوباره شوش.ولی اینبار هرچی با دقت این چینی هایی رو که خریده بودیمو چک کردیم دیدیم یه جاش میلنگه .به این نتیجه رسیدیم که از این بن چاینا* ها بگیریم چون هم رنگش خیلی شفاف و خوب بود و هم به نسبت بقیه چینی های خارجی قیمتش مناسبتر بود.و مهمتر از همه فروشندش خیلی منصف بود.اینطوری بگم که حداقل ۴۰.. ۵۰..تومن ارزونتر از جاهای دیگه میداد .البته بی چونه زدن با چونه می رسید به ۱۰۰ تومن.خدا خیرش بده.

واژه های پسر کوچولوی مامان.

یقه شلوار:کمر شلوار  

آستین شلوار:پاچه شلوار 

اسخدون:استخوان 

پیشپیشگودی:پیچگوشتی 

تمبیل:تعمیر 

قصوط:سقوط