اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

دلم تنگ شده

بارها و بارها اینجا اومدم و تظراتمو چک کردم ببینم کسی میاد و برام کامنتی بذاره یا نه ...خیلی خلوت شده اینجا میدونم.شده مثل یه اتاقی که سالهاست کسی توش نیومده و تارهای عنکبوت  در گوشه های دیوار ترک خوددش جا کرده. 

بارها و بار ها اومدم در این اتاق رو باز کردم اما چیز جدیدی برای گذاشتن توش پیدا نکردم.حال گرد گیری و این حرفها رو هم نداشتم. 

اما اینبار که اومدم و دیدم چقدر اینجا رو گرد و خاک پر کرده و ... دلم گرفت. 

منظر یه حس تازه هستم تا دوباره نوشتن رو از سر بگیرم.اتفاقات جالب برای نوشتن زیاد دارم اما انگیزه نوشتن نه! یه جورایی (چه جورایی) فرصت نوشتن ندارم.دلم واسه اون روزایی که میومدم اینجا و لحظه به لحظه های زندگیم رو ثبت میکردم تنگ شده.

نظرات 2 + ارسال نظر
دوست 14 اردیبهشت 1390 ساعت 11:26 http://falehafez2.blogsky.com/

شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
خاک کم آب شده مثل کویری تشنه
شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد
سیب هرسال دراین فصل شکوفامی شد
باغبان کرده فراموش که سیبی دارد.....

**************
سلام دوست عزیز

شما رو با اجازه، لینک کردم

خوشحال میشم اگر منو هم به جمع دوستاتون اضافه کنید

http://falehafez2.blogsky.com/

باران 14 اردیبهشت 1390 ساعت 16:56

سلام
اگه خواستی می تونی ماجرای آشنا شدن با من رو بنویسی . الته اگه چیز مهمی باشه.
من هر روز اینجام میومدم و میام .

ممنونم که میای و سر میزنی.حتما مینویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد