اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

خواب

دیشب خواب عجیبی دیدم.انگار به آینده سفر کرده بودم.یه عده داشتند عکس میگرفتند .نمیدونم کجا بودیم فقط میدونم  من با اینکه نمی شناختمشون تقریبا باهاشون خودمونی شده بودم.البته این از خصیصه های منه که زود میجوشم با آدما. 

خلاصه .....دیدم یه صفحه از جنس پلاستیک فشره  و نازک مثل جلد کتاب ولی کوچولو تر و شفافتر دستشونه و با اون دارن عکس میگیرن.صفحه طوری بود که مث شیشه اونورش معلوم میشد.ازشون پرسیدم میشه عکسها رو نشونم بدید؟ اونا هم با همون صفحه عکسهایی رو که گرفته بودند نشونم دادند.عکسها تو همون صفحه ظاهر و محو میشد و عکس بعدی میومد.حتی عکس من رو هم نشونم دادند اما با کمال تعجب دیدم اون عکس من نبود.یکی دیگه بود ... 

من ازشون پرسیدم  این دوربین شما شبیه یه لبتاپ شیشه ای هست که دکمه هاش فینگرتا چه؟ چون برام کلی عجیب بود.نمیدونم چی بود این خوابم؟؟! البته بگما چند ماه پیش هم خواب دیدم رفتم چند سال آینده حتی بهم گفتن چه سالی هستیم ...نمیدونم شاید سال ۱۸۰۰  خورده ای یا بیشتر .فقط میدونم داشتن آدمای باهوش رو از آدمای کم هوش جدا میکردند اونم با یه روشای عجیب غریب که خیلی ترسناک بود.سر صورت من رو هم یکی از جنس خودم داشت منگنه میکرد.البته فکر کنم داشت یه سری رادار تو اجزای صورت و سرم کار میگذاشت.و من تنها چیزی که ازش پرسیدم این بود که الان چه سالی هستیم؟!( وقتی از دو طرف داشتن لبام رو به هم (لب بالایی رو لب پایینی) منگه میکردن قشنگ درد رو حس کردم.انگار تو واقعیت بودم).

اونم با ترس و نگرانی از اینکه کسی نفهمه داره با من حرف میزنه سریع گفت سال فلان...اون موقع یادم بودا ...ای کاش یادم میموند چه سالی بودم.فقط میدونم که چندین قرن بعد رو دیدم.  

 

بعد از دیدن خواب عکاسیه رفتم به گذشته و دیدم یکی از افراد رومی هستم.فکر کنم مرد بودم.انگار نصیحتی به ملکه کردم و او نپذیرفت و میخواستن منو بکشن.یکی از سربازان قویش اومده بود و با شمشیر منو تهدید میکرد و هی بهم ضربه میزد که من بترسم و فرار کنم ولی من سر جام ایستاده بودم و برای اینکه به ملکه ثابت کنم وفادارشم تکون نمیخوردم و ضربه ها در من اثری نداشت..البته احساس میکردم بهش علاقه مند هم هستم.خدا به خیر کنه.

نظرات 8 + ارسال نظر
همسایه 1 آذر 1389 ساعت 18:32 http://minoom.blogsky.com

سلام
ما آپیم با با حال و هوایی دیگه
سر بزن
محمد و مینو

رها 2 آذر 1389 ساعت 15:14 http://raha27.blogsky.com

چه خوبه سفر به آینده حتی اگه تو خواب باشه! منم خیییلی خوابای عجیب میبینم کهواسه شووری تعریف میکنم ولی تو دیگه خیلی باحالی!

گیلدا 2 آذر 1389 ساعت 16:23

فیلم سینمایی خواب میبینی؟

:)))) آره مث فیلمه.ترسناکاشو بهت بگم که میمونی.

هما 2 آذر 1389 ساعت 19:00 http://www.2heartgiven.blogfa.com

سلام

ممنون دخمل پاییزی

چه گربه های نانازی

من آپم.

هما 5 آذر 1389 ساعت 13:56 http://www.2heartgiven.blogfa.com

من آپم.

سلام
خوش به حالت. والله ما که مثل مرغ میخوابیم و بیدار میشیم و هیچ چیز هم یادمون نمیمونه...

خوبه که!

آپم

sepideh 8 آذر 1389 ساعت 11:12 http://lahzehayesepid.blogsky.com

سلام ...

خوبی خانوم گلی؟!!!

فکر کنم قهوه تلخ در دیدن این نوع خوابهای تو بی تأثیر نباشه!!!

لپ‌تاپ و رومی و آینده و گذشته و توصیه به ملکه و در نهایت نزدیک بوده خونت براشون مباح بشه!!!

فکر کنم از اون دسته کسایی باشی که تا این قهوه تلخ رو می‌بینن خودشون رو میگذاران جای طرف ...

احتمالاً اون سرباز قویش، شکوفه جووون نبوده؟!

:)) بعیدم نی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد