اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

یه روز مث بقیه روزا

این روزا سرم خیلی شلوغه.چند جا مشغول کارم.کار کاشت و آموزش ناخن و میکآپ. خدا رو شکر  راضیم. 

صبح ها از ساعت ۷:۳۰ بیدارم .مهدی رو میبرم پیش دبستانی.البته صبحها با همسر گرامی میرم و بعد از ظهر ها خودم.خیلی خابالو و کسل میشم تا خود شب .هنوز اونجوری که باید عادت نکردم. 

چند روز پیش به خاطر بی انضباتی و لجبازی همسر خیلی گریه کردم.حالم بد شده بود.ازش متنفر شده بودم و هی تو دلم بهش بد و بیراه میگفتم.اونم خوسرد.آخر سر خودم مجبور شدم کارتن های کثیف و سنگین که توش وسایل کارش بود و بذارم تو بالکن.همینطور دراور رو.ولی قربون خودم برم که هنوز زور و بازویی دارم.:)) 

با اینکه از دلم در آورد ولی هنوز ازش ناراحتم.این پنجشنبه که گذشت آموزش کاشت ناخن داشتم.خوب بود.از کاشت ناخنم کفشون بریده بود.خیلی حس خوبی داشتم. 

اکی دیشب بهم زنگ زد و قراره پس فردا بیان تهران آخه رفته بندر عباس با همسرش.میگفت دلم مونده پیش این خونه طبقه بالایی مادر شوهرم اینا.میگفت خونه نوساز...سرامیک ...ام دی اف...صدو ده متر بزرگ و شیکه.گفتم به خدا خری اگه نری اونجا.بابا بمون همونجا زندگیتو بکن بعد که پولاتونو جم کردیم بیایین تهران.والا اینجا حلوا خیرات نمیکنن.خدا رو شکر از خونواده شوهرم که شانس آوردی الحمدالله.... 

خودشم بدش نمیاد.ایشالا هر چی صلاح باشه همون میشه. 

آخرای آبان هم امتحان آرایشگری داریم.نگرانم ..هیچی هم نخوندم.خدا خودش به خیر کنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
بهروز 4 آبان 1389 ساعت 14:10 http://novintasvir.blogsky.com/

فدای تو..................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد