اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

بعد از ظهر اومد خونه.تو آشپز خونه بودم.برای پسر کوچولو یه ساندویچ همبرگر درست کرده بودم.اومد...یه دستش سبزی خوردن و یه دستش مرغ پاک کرده و هندونه بود...یه لحظه چشم تو چشم شدیم...دلم ریخت.اما به روی خودم نیاوردم آخه از دستش ناراحت بودم.اومد به طرفمو سلام کرد و بعد یه بوس کوچولو.... نگاهش خسته بود.

به روی خودم نیاوردم....باهاش حرف میزنم اما هنوز از دستش ناراحتم...خیلی ناراحتم!             

                  

نظرات 3 + ارسال نظر

سلام دختر پائیز خیلی خوشحال شدم به دیدنم اومدی کمو بیش وبلاگتو خوندم و دوست دارم بیشتر باهات اشنا بشم

منم همینطور..

همسایه 9 اردیبهشت 1389 ساعت 17:45 http://minoom.blogsky.com

سلام
من فکر میکردم جدا شدین
ا ا ا ا ا ا ا ا امیدونی یه مرد چرا مرغ پاک کرده میخره؟
چون دوست نداره دستای مهربون ۱ نفر بوی مرغ بگیره
هنوز آپ نکردم ولی سر بزن
خانواده کوچک(محمد و مینو)

زویا 9 اردیبهشت 1389 ساعت 21:40 http://zoya31.blogfa.com

هرچه که کرده مطمئنم از میزان بخشش تو کوچکتره . پس به نگاه خسته اش ببخشش :)

بخشیدم....!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد