اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

چکیده چند روز گذشته

یکشنبه  

بعد از خوردن یه چایی خالی نصفه نیمه و بعد از قل خوردن فراوان (به گفته همسر گرامی) بلاخره موفق شدم از خونه بزنم بیرون.اینبار مینا دیر کرده بود.و من خوشحال از اینکه نفر آخر نیستم.جالب این بود که خانوم جعفری هم نیومده بود.شیرین هم مثل همیشه مشغول بند و ابرو بود...اونروز درس تئوری داشتیم.یکی دوتا مدل هم اومدند. 

بعد از کلاس رفتیم با اکی دنبال خونه. 

اکی از یه بنگاهیه که سال قبل 10000 تومن پیشش بابت بیعانه گذاشته بود برای خونه که به هم خورد طلب داشت ولی حاج آقای بنگاهی با اون قد 2 متری.شیکم گنده.موی سفید (روی سیاه .دامن کوتاه.ناخون دراز...واه واه واه) خیلی راحت زل زد تو چشایه اکی و گفت : 

نمیشناسمت.من شوما رو دفه اولیه که میبینمت.حلا مشاوره داشت با اکی حال و احوال میکرد و آشنایی داد..... 

رو در و دیدارم کلکسیون عکس حضرت عباس و امام حسین وامام محمد تقی و نقی و شمشیر ذوالفغار و ذوالجناح و طفلان مسلم و خود مسلم و عمار تفتی و یاسر و محسن (همون بچه ای که تو شکم حضرت فاطمه بود که توسط کفار به شهادت رسید )و ......غیره رو زده بود اونخت با اون کله کچلش بعد از کلی چک و چونه آخرم ده تومن اکی رو نداد و در جواب من که گفتم اما این خانوم راضی نیست پولش دست شما بمونه گفت آقا جون من مدیون!  

پی نوشت.مهدی ییهو:بنویس قانون مال قلبیاست(غربیاست) 

بنویس من محمود ادای ابرقدرتها رو در میآورم!!!و بقیشو که خودتون میدونید.الی آخر!


 دوشنبه 

بعد از نخوردن یه چایی نصفه نیمه سبز که تو لیوان جا مونده بود موفق شدم از خونه بزنم بیرون.هوا سرد بود.دوباره یکی دوتا مدل و اینا.بعدم الهه زنگ زد که بریم بازار.ساعت 1:30 اومدم خونه تا ساعت 3:30 الاف الهه خانوم بودم.ناهار جاتون خالی از قورمه سبزی دیشب مونده بود.چسبید. 

یه خرید کوچولو کردم ولی متاسفانه عابر بانکه جواب نداد.قرار شد بعدپول رو به فروشنده بدم.چجوری بهم اعتماد کرد نمیدونم.  

ساعت 9 شب خسته و کوفته رسیدم خونه.عروس خانوم بالا در حال کار با کامپیوتر تشریف داشتند.بعد از چند دقیقه بعد اونم اومد و بنده خدا ظرفا رو شست و بعد از یه استراحت کوچولو شامی رو که اکی گذاشته بود خوردیم و من بعد از یه دست 7 تایی ورق که اکی برد رفتم تپیدم رو تخت عین یه جنازه غیر متحرک بیهوش شدم.


 سه شنبه 

نمیدونم چرا هر کاری میکنم صبح به موقع و سر وقت برسم آموزشگاه نمیشه.امروز ساعت گوشیمو رو سر 8:00 کوکیدم.سر ساعت با آهنگ پت و مت بیدار شدم.دیدم راه نداره گذاشتم 9 دقیقه دیگه بیدار شم.خلاصه اینکه به خودم اومدم دیدم 9:15دقیقه صبحه.میخواستم یه دوش بگیرم دیدم دیر میشه.سماور رو روشن کردم تا شاید بتونم یه چایی خالی بخورم.یه قاشق عسل چپوندم تو چایی سبز که عین زهر مار بود برام(صبر اومد..عطسه کردم اونم 3بار)سر کشیدم .نمیدونم چی شد دیدم ساعت 10 صبحه.من هنوز تو خنه بودم.به قول همسر گرامی اینقدر قل خوردم(آخه وقتی زیاد تو خونه معطل میکنم و این ور اونور میرم وقتی میخوام حاضر شم برای مثلا مهمونی و طول میکشه جناب همسر گرامی میگن اینقدر قل نخور) که بازم دیر کردم.هوای بیرون بسی سرد بود.پالتومو دادم اتو شویی تا بشویدش.البته سردی هوا ملس بود.یه جورایی خوشمان میآمد.مدل شینیون تمرین کردیم.یه مدل شلوغه جدید.قرار شد اکیه مبارک رو برای مدل تشریف فرما کنم برای مدل شینیون.خانوم جعفری گفت بیا عصر بهت بافت یاد بدم .هزینش میشه 100 تومن ناقابل.گفتیم خیر!.ما را چه یه بافت.بذار اول گریم یاد بگیریم.بافت پیشکش.خلاصه وقتی دید ما زیر بار نمیریم گفت 80 جهنم و ضرر.باز ما فرمودیم خیر

بعد از ظهر حدود 4 بعد از ظهر تونستم اکرم بانو رو با سلام و صلوات و قربونی راهی آموزشگاه کنم.من جلو تر بودم اونم به دنبالم.دیر شده بود طبق معمول.خانوم جعفری مشغول بافتن موهای خانوم مشتری بود.اکی آماده کردم.بنده خدا مربیمون (جعفری جون)دستاش خسته شده بود.موهای اکی رو چنان براش بستم و درست کردم که نگو و نپرس.تو عمرت مدل این شکلی ندیده بودی.بیشتر شبیه این بود که موهاش تو هم گره خورده بود و از خواب پا شده بود.در پیت در پیت.خندم گرفته بود.خلاصه اینکه خانوم جعفری اومد گفت این چیه دیگه دختر؟ شاهکاری بود واسه خودش.عکسشو میذارم.البته قبلش یه مدل خیلی ساده ساده بهمون یاد داده بود.مدل فرحی...به نظر من بیشتر شبیه موهای مامان یانگوم یا اوشین یا خانوم تناردیه تو بینوایان بود تا فرحی...اونو خوب اومدم.واسه اولین کارم بدک نبود.ولی اینو مشالا گل کاشتم .خانومی که اونجا بود گفت این مدل شینیون گل در سبده؟؟؟گفتم نه و به شوخی  گفتم خر در چمه.کلی خندیدیم. اکی هم هی با سینا حرف میزد تلفنی.سرویس نموده بود ما را!!!    

              مدل موهای مامان یانگوم(فرحی قدیم)

                     اولین کار شینیون(مامان یانگوم) فرحیاهه...نخند...  

 

              مدل خر در چمن (شلوغ مثلا)

 اینم مدل شلوغه مثلا.البته یه بار دیگه باید اینو تحویل بدم.خیلی بد شده.من که بهش میگم خر در چمن:))))شما چی میگی؟ 

 

بعد از کلاس یه بنگاه هم سر زدیم واسه اینکه دور هم باشیم ببینیم مزنه چنده. بعدشم یه چندین کیلو سبزی جات و صیفی جات خردیم و شام مثلا خورشت کدو گذاشتم.

قرار شد فردا 8 صبح اونجا باشم.بچه های قبلی برای گرفتن دیپلم امتحان داشتند.خدا کنه بتونم پاشم. 

فیلم خروس جنگی هم قشنگ بود.  

نظرات 1 + ارسال نظر
اکی 12 آذر 1388 ساعت 03:34 http://adambarfi1.blogsky.com

من و چرا این شکلی کردی؟! می ترسم شوهرم به این عکس موهای بنده گیر بده ها! بذار ازش اجازه بگیرم بعد بذار!‌طفلک من چه شکلی شدم!:))

خوب بنده خدا من که اول بهت گفتم بیا اوکی بده.خودت نیومدی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد