اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

یه بوس کوچولو

پنجشنبه باز با همسر گرامی حرفم شد.آخه دوباره از سوله خرت و پرت آورده بود.صد بار بهش گفتم عزیز من خونه جای وسایل کار تو نیست اما کو گوش شنوا.دیشبم باز به همین دلیل با هم حرفمون شد.خیلی ناراحت شدم چون پشت آیفون جلوی برادرش سرم داد زد.خلاصه اینکه تا الان باهاش حرف نزدم.دیشب تو خواب احساس کردم کسی داره موها و صورتمو نوازش میکنه.چشم باز کردم دیدم اونه.ولی به روی خودم نیاوردمو خودمو زدم به خواب.بعضی وقتا خیلی عصبانیم میکنه.الانم رفته بالا سیم ماهواره رو که از توی لوله بخاری اومده بود تو هال رو قطع کنه تا بتونیم بخاری رو روشن کنیم.اکی هم رفته مهمونی خونه مرجان یکی از دوستای یلدا(خواننده) 

به منم گفت برم ولی حس و حال نداشتم.کلی هم کار خونه ریخه بود سرم.به خاطر کلاس نمیتونم زیاد به خونه برسم.دیشب صورت اکی رو اصلاح کردم.ابرهاشم برداشتم.قشنگ شده بود.خودش که راضی بود.رو چشماش هم تمرین سایه کردم.بدک نبود به عنوان چهارمین چشمی که درست کردم.  

           


ناهار کباب تابه ای درست کردم.خوشمزه شده بود.جاتون خالی.همسر گرامی هم مثل همیشه منت کشی فرمودند و آشتی کردیم.اونم با یه بوس کوچولو.بعد از ناهار خوابیدم.حدود ۷ بیدار شدم.وای که چقدر خوابیده بود. کلافه شدم.نمیخواستم روزمو از دست بدم.امون از این برنامه های گند تلویزیون.برای شام دلت نخواد لوبیا پلو گذاشتم.وای گشنم شد.برای امشب کلی کار دارم.اکی هنوز نیومده خونه.آخر شب میاد.
نظرات 1 + ارسال نظر
dazz 10 بهمن 1388 ساعت 23:04 http://dazz.blogfa.com

سلام اینو اگه یه ذره جذاب تر مینوشتی همه نظر میدادن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد