شبی با تو خواهم آمد....
دور و بر من پرسه مزن.شبی در آغوش تو و تسلیم تو خواهم شد. اینقدر در گوشم زمزمه مکن.اکنون مرا تاب آغوش پر حرارتت نیست.من از تنهایی با تو میترسم.خوب میدانم که در آغوش مردانه ات خورد خواهم شد و از حرارت نفسهایت خواهم سوخت.
شبی با تو خواهم آمد....
پس مرا به حال خود رها کن.بگذار دمی آسوده باشم.بگذار از بودن در کنار این دنیا لحظه ای کابوس با تو بودن را فراموش کنم.اینقدر در گوشم زمزمه مکن.من اکنون تو را نمیخواهم.بگذار برای خود باشم.بگذار با زندگی باشم.
شبی با تو خواهم آمد....شبی در آغوش تو خواهم بود.....
ای مرگ تو را میگویم
دختر پاییز بهار 88
وبلاگ خوب و جالبی داری
اگه موافق باشی خوشحال میشم تبادل لینک کنیم.
منتظرت هستم
الهام عزیز سلام . شبت بخیر . شعر زیباتو خوندم خیلی عالی بود منم یه شعر روی وبلاگم گذاشتم یه نظری بده .
سلام عزیزم
متن ادبیت خیلی جالب بود آفرین،آفرین!
من لینکتون کردم شما هم وبلاگ من رو با نام ( وبلاگ فلفل ) لینک کنید
خیلی زیبا بود عزیزم ... راستی بیخبر آپ کردی . سر فرصت میام همه را میخوانم و برات یادداشت میگذارم
شاد باشی خانمی
چه تلخ...
حالم گرفته شد...
حالم بده. چرا این روزا اینجورین؟
نمیدونم.حسی بو که دیشب منو واداشت که این شعر رو بنویسم.
خنده، بهترین روح جنگ با زندگی است. آناتول فرانس
واژاه ای نا آشنا...
سلام مطلب جالبی بود
در ضمن من با وبلاگه دریچه معمولا خودم رو معرفی میکنم
بای
یار از غم من خبر ندارد گویی
یا خواب به من گذر ندارد گویی
تاریک تر است هر زمانی شب من
یا رب شب من سحر ندارد گویی.
سلام
دیشب یه نظر گذاشتم اینجا و گفتم آپم ، فقط ایندفعه ، اینجا :
http://www.paiiiz.blogfa.com
یه جورایی مثه وبلاگه شخصیه توئه با این تفاوت که در هر صد سال یه بار آپ میشه .
من از مرگ به شدت وحشت دارم ، همین چند روز پیش توی تاکسی ، من جلو نشسته بودم ، ۱۰۰ تا سرعت میرفت ، راننده برگشت کرایه از مسافر بگیره ، منحرف شد به راست ، توی خاکی یه تراکتور بود ، پشت تراکتورم یه چنگک بزرگ بسته شده بود ، فقط یه ثانیه با مرگ فاصله داشتم !
میترسم ، من هنوز فرصت میخوام برای جبران .
سلام
باید بگم من کوچیکتراز اونیم که بخوام نظری بدم
اما با اجازتون ارضی داشتم که خواستم بگم
شما وبتمن خیلی جالبه و ادم می تونه با زندگی روزمره
ادمایه دیگه اشنا بشه
وحتی بفهمه در مورد چی فکر می کنن
من چندتا از مطالبتونو خوندم
فکر کنم شما ادمی هستید که با اینکه همه باهاتونن،احساس تنهایی میکنین واسه همینم زیاد توفکر میرید
وبدیش اینه که زیاد به دنیایه بعداز مرگ فکر می کنین
مثلا بحستون با همسرتون در مورد اون دنیا
یا مادربزرگتونو توخواب دیدن یا تومطلب تورامیگویم درمورد مرگ حرف زدین
به حرفایه زرتشت اعتقاد دارید یا نه
ولی ایشون ناراحتی وغم،کینه توزی،خشم،حتی تنبلی وامثال
اینو گناه میدونسته،(راستی احانت نشه ،از تونوشته هاتون در می اد که خیلی ازدرون یا ازلحاز روحی ناراحت وغمگینید) وهمیشه به انسانها می گفته که برایه زندگیشون سعی وتلاش کنن و همیشه شاد باشن،همیشه بخندن چون خندیدن به ادم انرژی میده
من خودمم به این مسایل زیاد فکر میکنم بلاخره به یه نتیجه ای رسیدم که سعی کنم فکر کنم چه جوری میتونم زندگیمو بسازم
به حدف فکر کردن خوبه اما به مصیری هم که به حدف درست می رسه فکر کنی بد نیست
اخرش اینکه یه کم مثبت فکرکن
بهترین ارزویی که هر انسان میتونم واسه انسانه دیگه بکنه اینه که همیشه شاد باشه زندگی شادی داشته باشه
راستی اگه غلت املایی دارم باید ببخشید
من بچگی تا حالا املام خوب نبود
خوشحال میشم یه سری هم به وبم بزنی
عکسایی که خودم از روستام میگیرم
بدرود
شبشقهد ذث هد ظخلاث اخدشقه رش اثسث ساشثقشدث ina ro be farsi bargardon
. ممنونم از لطفتون.afarin be in zoghj honari va hese shaerane