اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

دختری از دیار پاییز

قسمت چهارم 

 

عقربه های ساعت 1 بعد از ظهر رو نشون میدادند.محیط بیمارستان اونقدر شلوغ نبود.در حالی که زیر شکمش رو گرفته بود سعی میکرد دردش رو بروز نده.وقتی میدید شوهرش اونقدر نگرانه و همش دلداریش میده دردش کمتر میشد.شوهرش هول شده بود. نمیدونست چیکار کنه فقط هرچی که پرستارها میگفتند مثل یه بچه حرف گوش کن گوش میداد.  

یه صدای مردانه پرسید زائو کیه؟ این صدا صدای آقای دکتری بود که اونروز شیفت کاریش بود.مرد با انگشت زنش رو که کنار دیوار تکیه داده بود و داشت به خودش میپیچید رو نشون داد . 

:اونجاست آقای دکتر.دستم به دامنت.داره بچه اش به دنیا میاد. 

دکتر خیلی خونسرد به مرد نگاهی کرد و گفت: نگران نباشید آقا .توکل کنید به خدا.و بعد رو به  پرستاری که کنارش بود گفت: خانم رو معاینه کنید و بعد خبرش رو به من بدید .اگه وقت زایمانش بود منو پیج کنید.پرستار با گفتن چشم آقای دکتر به سمت زن رفت.مرد هم در حالی که همراه پرستار به سمت همسر باردارش میرفت از خانم پرستار اوضاع زن رو میپرسید.

دستان زن یخ کرده بودند و با صدایی خفه ائمه اطهار رو صدا میزد.به خاطر جثه ریز و شکم کوچک زن پرستار اول فکر میکرد زائو باید شخص دیگری باشد.زن را برای معاینه به اتاق مخصوص خانمهای باردار بردند و از او آزمایشات لازمه به عمل اومد...مثل فشار خون... مادر...ضربان نبض مادر و نوزاد و نوار قلبی و ..... 

با گفتن پرستار به همکارش که این خانم هنوز وقت زایمانش نیست.....ولی بچه ممکنه تا چند ساعت دیگه دنیا بیاد....آقای دکتر رو پیج کنید ..! زن فهمید که یک دکتر مرد میخواد این عمل رو انجام بده.حتی فکرش هم اونو شرمنده میکرد.گریه اش گرفته بود. از پرستار پرسید برای زایمان دکتر زن ندارید؟ 

:امروز شیفت آفای دکتر م* هست.خانم دکترمون امروز نیستند.نگران نباش.دکتر م* کارش رو خیلی خوب بلده.  

زن در حالی که بغض گلوش رو فشار میداد و نگران از اینکه هر آن بچه به دنیا بیاد گفت: 

:من نمیخوام ایشون بچه منو دنیا بیارن. روم نمیشه.نمیخوام دکترم مرد باشه. 

پرستار که سعی میکرد زن رو آروم کنه گفت نگران نباش عزیزم.دکتر ها محرم آدم هستند.خجالت تو بیمورده.ما مورد مشابه تو رو زیاد داشتیم.اونها هم اول خجالت میکشیدند.ولی بعد.. 

زن که خیلی نگران و عصبی شده بود پرید تو حرف پرستار و با صدای بلند گفت: 

من اینجا بچم رو دنیا نمیارم.     

پرستار که ناراحت شده بود برای گزارش به دکتر اتاق رو ترک کرد و شوهر زن رو در جریان گذاشت.

با ورود مرد به اتاق معاینه بغض زن ترکید.و در حالی که میگریست با التماس میگفت من نمیخوام اینجا زایمان کنم. 

 

                                                                                         ادامه داره

نظرات 5 + ارسال نظر

سریال زیبای لابیست با بازی سونگ ایل گوک (یوم جانگ در امپراطور دریا و جومونگ در افسانه جومونگ) یکی از زیباترین درام های کره ای در ژانر اکشن و عاشقانه است که با ضرب آهنگی تند و موسیقی‌هایی بسیار گوش‌نواز در لیست بهترین سریال های تاریخ کره قرار دارد.
http://shoop.ir/?num=1242329160

امید 8 خرداد 1388 ساعت 01:24 http://www.paro66.blogfa.com

درود

انسان وقتی به دنیا میاد... تا چشم باز میکنه مرگ رو میشناسه

وبرای فراموش کردنش شادی ها و زیبایی ها رو خلق میکنه..

عاشق میشه و نمیدونه که این چه میان بر نزدیک تریست به مرگ...... اون موقس که هر لحظه میمیره......

زیبا بود.

امید 8 خرداد 1388 ساعت 03:08 http://www.paro66.blogfa.com

درود

بیدارید؟؟

دریا 8 خرداد 1388 ساعت 17:12 http://www.daryaa.blogsky.com

«انگار»

تو را به نام صدا می کنند

هنوز نقش تو را از فراز گنبد کاج

کنار باغچه

زیر درختها

لب حوض

درون آینه ی پاک آب، می نگرند
****************************************
سلام.
منتظر حضور گرمتون هستم.
سبز باشی.

کیوان 8 خرداد 1388 ساعت 20:34

درود بر بانوی مهربان من
خوشحالم داری مینویسی نوشتنت خوب شده ساده و شیرین مینویسی دیدی گفتم تویک روز نویسده خوبی میشی
بهتره از احساسات شخصیت هم بنویسی میدونم قلب تو مث دریاست پس بخاطر من از قلبت نویس
دوستت دارم کیوان بهار ۸۸

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد