اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

؟

ته کوچه رفتم و به دیوار تکیه دادم .بغض داشت گلومو خفه میکرد و نتونستم جلو اشکامو بگیرم.از همونجا به اکی که میدیدمش زنگ زدمو گفتم شما برید من خودم تنها میام (غرورم اجازه نمیداد اشکامو ببینن).اونم اولش گفت بابا چرا رفتی اونجا پاشو بیا با هم میریم مترو و وقتی دید من نمیام حتی دیگه اصرار نکرد و  گفت باشه پس ما میریم تو هم خودت برو خونه.گوشی رو قطع کردمو از دست اکی هم ناراحت شدم.چون همیشه و همه جا باهاش بودم ویه جورایی حکم وکیل مدافع رو داشتم واسش.جالب اینه که اون خودش از مریم دل خوشی نداشت و همیشه تو حرفاش میگفت که مریم صفت نداره. 

آدمیه که حرف میزنه و  یه دقیقه دیگه همون حرفو انکار میکنه. 

و حالا با اون بود و حتی نیومد پیش  حداقل منو راضی کنه باهاشون برم.اکی سه ماه پیش من بود.زیاد پیش میومد که بیاد پیشم.چون با این برادرش مشکل داشته و داره.اینبار هم سر یه قضیه که قصش مفصله اومد خونه ما.مادر شوهر مهربونم یه دو سالی میشه که عمرشو داده به شما و پدر شوهرم هم که سال ۷۴ فوت کرد و اکی دوست دوران تحصیل منه یه جورایی با هم صمیمی بودیم و آخرین دختر خانوادشونه و غیر از خودش خواهر دیگهای نداره . 

منم به خاطر دوستیمون واسش کم نذاشتم و بعد از فوت مادر شوهر عزیزم (روحش شاد) توجهم بهش بیشتر شد تا کمتر نبود مادر و پدر رو حس کنه.خلاصه اینکه خیلی هواشو داشتم و به خاطر این هواداری خودم هم مواخذه شدم  ولی باز سنگ صبور و محرم رازش هستم. 

اون مدتی هم که پیش من بود به خاطر اینکه از برادرش و مریم ناراضی بود اومده بود خونه ما.اون یکی جاریم هم که قربونش برم کلا با فامیل شوهرش قطع رابطه کرده و همه ازش شاکین. 

واسه همین من اصلا انتظار نداشتم که اکی اینقدر راحت با مریم بره و یه جورایی منو مقصر نشون بده. 

همینطوری اشک میریختم و به حماقتهای خودم افسوس میخوردم که دستم نمک نداره ..این مریم اینقد با این اکی بد کرد آخرشم طرف اونو گرفت حتی یک کلمه به مریم نگفت بابا بسه این بنده خدا که چیزی نگفته.مسئلهای که پیش نیومده .حالام بریم خونشون....یا هر چیز دیگه که خودتون فکر میکنین. لام تا کام هیچی نگفت.در صورتی که اگه من جای اکی بودم از خوبیهای اکی میگفتم و اینکه اون آدمی که تو فکر میکنی نیست و اهل معاشرته.و....و....و 

خیلی دلم شیکست .با خودم میگفتم بیا اینم از کسی که اینقدر ازش دفاع میکردی ...یادته اونشب تا ساعت ۱۰ شب تو پارک میرداماد با پسر کوچولوت منتظر خانوم بودی .آخه با دوست پسرش قرار بود بره پیش  مهرداد نصرتی (آهنگساز) در باره ناصر عبداللهی (روحش شاد) اطلاعاتی بگیره و چون  ممکن بود دیر برگرده به من گفت که باهاش برم.من تو پارک جنگلی بغل مترو میرداماد منتظر بودم که بیاد که بعد از ساعت ۱۰ شب اومد .نمیدونین اونشب به من چی گذشت و من چند کیلو از ناراحتی کم کردم. 

چون به همسر گرامی هم نگفته بودم دارم میرم اونجا..گفته بودم دارم میرم هفت تیر و زود میام که زود میامم شد ساعت ۱۱ شب و شوهرم همه چیزو از چشم من دید و کلی حرف شنیدم اونشب ولی هیچی نگفتم.ابن یکیش بود مثلا. 

اونا که رفتن من هم رفتم یه دستمال کاغذی جیبی گرفتم و همینجوری بی هدف تو کوچه های شریعتی قدم میزدم.و در حالی که تو سرم کلی حرف بود اشکامو که هی میومد پاک میکردم.تو یه کوچه راه میرفتم که اسمشو نمیدونم. 

از دور دیدم که یه آقای جوونی وایساده روبروی یه ساختمون.از کنارش که خواستم رد شم دیدم بنده خدا لاله و موبایلشو داد بهم .شماره ای رو گرفته بود و من باید به مخاطبش میگفتم که این آقا اینجا منتظر شماست.از اسم تو موبایل فهمیدم زنه.(نازی) هرچی گرفتم کسی جواب نداد. در حال که نمی تونستم جلوی اشکامو بگیرم کفتم شرمنده کسی جواب نمیده. 

یه شماره دیگه بهم داد و باز هم کسی جواب نداد.من هم اینو بهش گفتم .ازم با همون زبون خودش تشکر کرد .

نظرات 2 + ارسال نظر


سلاممممممممممممممممممممم[لبخند]

خوبی؟[گل]

ممنون از حضور پرمهرت[گل]

وبه زیبایی داری

با تبادل لینک موافقم..من لینکیدمت

ممنون میشم شما هم با نام فریاد عشق(نازنین) لینک کنی

امیدوارم همیشه موفق باشــــــــی[گل][گل]

نازنین جان اگه دوست داشتی میتونی پستهامو هم بخونی.


,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`
’ *..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’ °´.’ *..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’

________[گل]@@@@@@___________@@@@@[گل]
_____[گل]@@@________@@_____@@_______@[گل]
______[گل]@@___________@@__@@_______@@[گل]
______[گل]@@____________@@@__________@@[گل]
________[گل]@@________________________@@[گل]


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ســــــــــلام خوبی؟[گل]

ــــــــــــــــــ وبــــلاگ فریـــــاد عشـــــــق بـــه روز شـــــد[گل]

ــــــــــــــــــــــــــــ منتــــظر حضــــور پـــرمهرتــــم[گل]


_______[گل]@@_________________________@@[گل]
______[گل]@@___________@@_____________@@[گل]
______[گل]@@@________@@@____________@@[گل]
______[گل]@@@______@@@__@__________@@[گل]
_______[گل]@@@_____@@@___@@@@@@@[گل]
ــــــــــــــــــ[گل]@@@@@@[گل]

,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`,+.*`
’ *..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’ °´.’ *..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد