تو راه پسرم به آقای راننده هی تذکر میداد.
آای راننده لطفا آهسته رانندگی کنید.
آقای راننده اینجا اتوبانه من عقب نشستم تا اقا پلیسه جریمم نکنه.
آای راننده لطفا بوق نزنید.
مامان جون منم برم رارندگی کنم؟
:نه نمیشه مامان جون.خطرناکه.
خطرناکه؟
:آره عزیزم الان که نمیتونی رانندگی کنی!
چرا؟
چون هنوز کوچولویی!
نه من دیگه بزرگ شدم..کامیونمو نمیشکنم.. اگه رارندگی کنم چی میشه؟
آقا پلیسه جریمت میکنه!
اونوقت من چی میگم؟؟
اونوقت تو میگی اقا پلیس من بچه خوبیم منو جریمه نکن....
اونوقت اقا پلیسه چی میگه؟؟؟............... و خیلی سوال ها و جوابهای دیگه.....
خلاصه اینکه کار به جایی رسید که آقای راننده باورش نمی شد که پسر کوچولویه بنده تازه سه سالش تموم شده.همسر گرامیم از داشتن چنین فرزندی احساس خرسندی میکردند .جدا دنیای بچه ها خیلی با ما بزرگترها فرق میکنه.خوش به حالشون.
آخییییی.... نازییییی....
خدا براتون نگهش داره.
ایشاا... همیشه خوشبخت باشین.
مرسی!