بعد از ظهر اومد خونه.تو آشپز خونه بودم.برای پسر کوچولو یه ساندویچ همبرگر درست کرده بودم.اومد...یه دستش سبزی خوردن و یه دستش مرغ پاک کرده و هندونه بود...یه لحظه چشم تو چشم شدیم...دلم ریخت.اما به روی خودم نیاوردم آخه از دستش ناراحت بودم.اومد به طرفمو سلام کرد و بعد یه بوس کوچولو.... نگاهش خسته بود.
به روی خودم نیاوردم....باهاش حرف میزنم اما هنوز از دستش ناراحتم...خیلی ناراحتم!
سلام دختر پائیز خیلی خوشحال شدم به دیدنم اومدی کمو بیش وبلاگتو خوندم و دوست دارم بیشتر باهات اشنا بشم
منم همینطور..
سلام
من فکر میکردم جدا شدین
ا ا ا ا ا ا ا ا امیدونی یه مرد چرا مرغ پاک کرده میخره؟
چون دوست نداره دستای مهربون ۱ نفر بوی مرغ بگیره
هنوز آپ نکردم ولی سر بزن
خانواده کوچک(محمد و مینو)
هرچه که کرده مطمئنم از میزان بخشش تو کوچکتره . پس به نگاه خسته اش ببخشش :)
بخشیدم....!