کسی را میخواهم، نمییابمش
میسازمش روی تصویر تو
و تو با یک کلمه فرو میریزیاش
تو هم کسی میخواهی، نمییابیش
میسازیاش روی تصویر من
و من نیز با یک کلمه …
اصلا بیا چیز دیگری نسازیم
و تن به زیبایی ابهام بسپاریم
فراموش شویم در آنچه هست
روی چمنهای هم دراز بکشیم
به نیلوفرهامان فرصت پیچش بدهیم
بگذار دستهایم در آغوش راز شناور شوند
رویای عشق در همین حوالی مبهم درد است شاید!
سکوت من به خاطر لج و لجبازی نیست به خاطر عقیدمه.من بهت گفتم چه چیزی باعث از هم گسیختن این رابطه میشه اما تو نخواستی....
چند وقتی میشه که هوای باران دارم...
دلم برای قطرات نرم و خنکش تنگ شده.....
.
.
.
باران برایم ببار....
دیشب تولد مهدی بود البته یه هفته تاخیر.همه چیز عالی بود البته قبلش دهن من سرویس شد به دلیل وجود وسایلی که همسر گرامی برای کاراش آورده بود خونه که تا آخرین ساعات روی زمین پهن بود.اگه کمرم درد نمیکرد خیلی خوب میشد و من کمتر عذاب میکشیدم.ژله ها رو شب قبلش ذرست کردم و شام (جوجه کباب)رو از بیرون گرفتیم.اگه به خودم بود میخواستم سالاد الویه درست کنم که اگه همون کار رو میکردم دردسرم یه کمی کمتر میشد .خلاصه بساطی داشتیم.اما همه چیز به خوبی شروع شد و به خوبی به پایان رسید .
تو این عکس مهدی داشت اصرار میکرد که کادهاشو بازکنیم بچم نگران شده قیافش:))
جای همتون خالی بود.....