اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

امان از این زنهای ...

امروز مهدی رو بردم پیش دبستانی جدیدش.آخه اون قبلیه رو برای اینکه  خیلی قدیمی بود جاشو عوض کرده بودند.جایی که خانه فرهنگ رو انتقال داده بودن بهتر از جای قبلی بود  ولی به مسیر من خیلی دور میشد.اولش خوشحال بودم ولی وقتی مسیر رو دیدم اعصابم خورد شد چون چهار پنج تا خیابون باهامون فاصله داشت و ناراحتیم به خاطر اینکه صبحها مهدی سردش میشد  بود .خلاصه کلی با مادرا صحبت کردم و نظرشونو پرسیدم.نود درصدشون ناراحت بودند.ولی عین بز قبول کردند بچه هاشونو ببرن اونجا. 

من مونده بودم که چیکار کنم.بعد از اینکه با همسر گرامی صحبت کردم قرار شسد تا وقتی دنده یک ماشین درست شه صبحها خودش مارو ببره و بعد از اون ماشینو بده خودم مهدی رو ببرم .برای بعد از ظهر هم که مشکلی نداشتم.نهایتش پیاده روی اجباری خوبی برام میشد. 

امروز که رفتم مهدی رو بیارم میخواستم با مدیریت اونجا صحبت کنم و و مشکلمو بگم.ولی دیدم نیست و پیش خودم گفتم فردا باهاش صحبت میکنم اگه بود.اما بر خلاف تصورم منشی اونجا ازم گله کرد که چرا مشکلات رو با خودمون در میون نمیذارین و کلی حرف دیگه که مامانای ابله از طرف من زده بودند در حالی که حرف خودشون بود و...و..و 

حالم ازشون به هم خورد وقتی دیدم با اینکه خودشونم ناراحت بودند عین گاو بچه ها شونو راحت آورده بودند به او مرکز.منم توضیح دادم که میخواستم با مدیریت اینجا صحبت کنم که نبود و بلاخره مسیله با عذر خواهی منشی تموم شد. 

پیش خودم گفتم اینها همون زنها بیشعوری هستن که باعث میشن مردها هر بلایی سرشون بیارن و بهشون بگن ضعیفه.

نظرات 12 + ارسال نظر
همسایه 4 دی 1389 ساعت 21:24 http://minoom.blogsky.com

سلام
قالب وبلاگمون وعوض کردم
میدونی این ها آدم هایی هستند که گفتند موسوی از ترس باخت نوشتند احمدی نژاد ما ایرانی ها همه اینطوری هستیم دجار تقیه اجباری شدیم از جبر زمان.ریشه اش مال زمان حمله مغول هاست
محمد ومینو

هرچی بگم کم گفتم از این جور آدمای دو رو و ترسو که اینقدر راحت میذارن حقشون خورده بشه.اه

. 5 دی 1389 ساعت 02:42 http://nog.blogsky.com

سلام
بازم اومدم.
راستی چی شد ثبت نامش کردی؟ نگران نباش درست میشه.
به هر حال دیگه مزاحم نمیشم.با آرزوی موفقیتت!

آره ثبت نامش کردم.چرا دوست من مزاحم بشی ؟ شما همیشه مراحمی و خوشحالم میکنی اگه بازم اینجا بیایی.

. 5 دی 1389 ساعت 02:46 http://nog.blogsky.com

سلام
راستی دلخور شدم چرا نظرمو مال پست قبلیت رو نشون ندادی.
بای

گیلدا 5 دی 1389 ساعت 11:48

هه منم گیر این مدل آدما افتادم. واقعا آدم میمونه چه یرخوردی باهاشون بکنه

هیچی توکل کن به خدا :))

مینا 6 دی 1389 ساعت 06:02 http://adambarfi1.blogsky.com

متاسفانه مشکل همینه که ما ایرانیها عادت کردیم لال باشیم!
مرد و زنم نداره
همه همینن!

حالم از اینجور افراد به هم میخوره...خوبی مینا جون؟

ندا 6 دی 1389 ساعت 12:55 http://number1s.blogfa.com

ز شما چه پنهان...!
هنوز با خدا نبوده ام
تا خدا کمی رفته ام
با سر ریز یک گناه
از شما چه پنهان...
شبی با فاحشه ای نان خوردم
ردش تا خدا می رفت
در التماس یک گناه
و خدا هنوز بیدار بود
در التماس به ما
از شما چه پنهان
سعادتی ست گناه
وقتی می روی تا گناه
و بر می گردی با خدا...


اینجور زنا زن نیستن باید بهشون گفت موجود ماده ...
زن اونیــــ ه که زنانه گی داره .... خودت رو درگیر این چرندیات نکن بانو... زن باش که به نام زن آیـــ ه های برهنه گی نازل شد .... جواب کامنتتم که اونور دادم دیگه ... بازم بیا بانــــو ....

ا 6 دی 1389 ساعت 22:10 http://www.flog.blogfa.com

سلام
مرسی که بهم سر زدین و نظر گرامی رو دادین ولی کامل ندادین ...
وب جالبی دارین تا اونجا که خوندم داخل این پسته نباید الفاظ بد بکار میبردین میتونستین متلک های خنده دار میپروندین بهشون چون واقعا خواننده اگه...
نگم بهتره شاید...من که اینطورم زیاد از مطالبی که الفاظ بد داخلشه خوشم نمیاد قشنگ نوشتینا ولی اونجاهاشو بد میخوندم
عزیز خوشحال میشم بازم بهم سر بزن
منتظرم

باورت نمیشه سعی کردم خیلی محترمانه بنویسم که این شد چون خیلی از دستشون ناراحت شدم.من فقط حرف دلمو نوشتم.ممنونم که اومدی دوست خوبم.

711SHIRAZ 6 دی 1389 ساعت 22:42 http://WWW.711SHIRAZ.BLOGFA.COM

سلام عزیز
خوبی
مرسی که به وبلاگ من اومدی و نظر دادی ممنونم
در مرود مطلبت بگم که اینجور ادمها بقول شما مثل بز میمونن منتظرن که یکی جلو بیوفته و کار رو انجام بده بقیه هم پشت سرش همون رو انجام بدن یه جورایی حزب باد هستن

. 6 دی 1389 ساعت 23:39 http://nog.blogsky.com

سلام
چطوری؟
اگه وقت کردی یه سری هم به ما بزن!!

مینا 7 دی 1389 ساعت 08:16 http://adambarfi1.blogsky.com

خوبه خوبم!
بیا وبم به روزم!

سلام مامان مهربون

خودتو ناراحت نکن گلم تا بود چنین بوده وهیچ کاریشم نمیشه کرد

مواظب مهدی کوچولو هم باش وبجای من ببوسش

شرمنده اگه دیر اومدم به دیدنت منوببخش آخه مریض بودم

بازم به غمکده من سر بزن خوشحال میشم اونجا ببینمت

(یاسمن)

چشم یاسی جون.مرسی که اومدی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد